بسم الله الرحمن الرحیم

خودش را سرزنش می کرد، ناراحت بود، عصبی بود، از خودش حالش بهم میخورد. خودش پیش خودش خرد شده بود با خود می گفت وای بر من که ترازوی اعمالم وضع بدی دارد. گل زندگی اش را برای آخرین بار مرور می کرد هیچ چیزی پیدا نکرده بود حتی به اندازه ی گرد و غباری

به خود می گفت : اعمالم مرا به وادی بدبختی کشانده است. اتفاقات چند لحظه ی پیش را با خود مرور می کرد . زلزله ای ویران کننده ای آمد از ترس جانش به حلقش رسیده بودهمه جا می لرزید همه انسان ها زنده شده بودند و از ترس از هم میپرسیدند چه شده است؟

همه میدانستند ولی باور کردنش سخت بود.

ناگاه زمین چیزهای سنگینی که در خود به امانت برده بود را بیرون می ریزد ناگهان تمام _اعمال انسان ها به نمایش در می آید_ زیرا زمان؛ زمان شهادت است. به کارهایی که انسان ها انجام میدادند . همه ناراحت میشوند و مومنان می گویند که این وعده شهادت زمین را خداوند داده بود و به حرف درآمدن زمین دستور خدای قادر است.

به خودش آمد و گفت: وای برمن خدای بزرگ به من نعمت های زیادی داده بود اگر شکر این هارا میکردم وضعم بهتر از این بود من در دنیا سرگرم کار خودم بودم سرم فقط پایین را میدید ولی ای کاش سرم را بالا میگرفتم و می دیدم چه خبر است من فقط به دنبال این بودم که به خود اضافه کنم و به روزی خود قانع نبودم

کم کم نوبت او شد . مهر خاموشی به دهان او زدند. ناگهان صدایی آمد آری!! پس از شهادت زمین ، اینک تمام اعضای بدن او به صدا درآمده بودندو شهادت میدادند

او شنیده بود که در آن دنیا حسابرسی اعمال هست اما دلش را به شفاعت اهل بیت خوش کرده بود

 چه بسا که همان اهل بیت گفتند : شفاعت ما به کسی که به نماز بی اهمیتی کند : نمی رسد

سعید کسایی بر گرفته از سوره مبارکه زلزال


اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود