بسم الله الرحمن الرحیم؛ وَالْفَجْرِ ؛ وَلَیَالٍ عَشْرٍ ؛ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ؛ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ؛ هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجْرٍ

۵۹ مطلب توسط «گجله گمنام» ثبت شده است

مسجدی به اندازه عالم!

بسم اللّه الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

الحمدللّه...

باور کردنی نیست،

چه زیبا و با شکوه است...

چطور می شود مجموعه ای کوچک که در منطقه میدان انقلاب اسلامی که سال ها پیش با محوریت قرآن شروع به کار کرده است با این سرعت چنین گسترش پیدا کند؟!
اشتباه شد! مجموعه ای گسترش پیدا نکرده است! آن قرآن است که به وسیله این افراد نورش را در دل انسان های حَیّ منتشر می کند...

قرآن راکد نمی ماند...

جمعی کوچک و قرآنی از استادید دانشگاهیِ حوزه دیده...

جمعی که با همت و غور کردن در تفسیر المیزان علامه طباطبایی رحمت الله علیه و استخراج نیازهای سنین مختلف از قرآن شروع شد...

چندین سال پیش که شروع به کار قرآنی کردند نمی دانم شاید حتی خودشان هم فکر نمی کردند اعجاز قرآن را به چشم و اینگونه ببینند! جمعی که پایگاه اولی خودش را کم کم در مسجد الزهرا (س) شهرآرا و مساجد دیگری مانند مسجد المهدی (عج) سعادت آباد و... پیدا کرد. بابی باز شد؛ بابی که می توانست نوجوان پرورش دهد، یک نوجوانِ مسجدیِ قرآنیِ واقعی... نه از آن نوجوان های الکی مذهبی که نه می دانند برای چه معتقدند و نه می دانند چه می کنند! نه مثل مساجدی که با ps4 گذاشتن و یا میز پینگ پنگ در پایگاه بسیج نوجوان جذب کنند، نه! 

بابی که نوجوان عرصه ساز درست می کند..... کم کم شروع به حرکت کرد، دانه به دانه قرآن در دل مساجد تهران نفوذ کرد و در دو سه سال اخیر شاهد خیل چشمگیر ورود مساجد تهرانی به مجمع مساجد تدبر محور بودیم....

اما نه! این کافی نبود... کار که فقط برای تهران نمی شود! باید یکی رَود و با قدرت این پرچمِ حیات را به شهر های دیگر برساند.... افراد زیادی منتظر این نور هستند...

بالاخره موردش پیدا شد! 6 7 ماه پیش بالاخره کسی پیدا شد و مکانش محیا شد و عزمش جمع شد و قرآنش کمک کرد و به مشهد رفت....

حالا شد اولین پایگاه مسجد قرآن و عترت در مشهد! 

بعید می دانم خود آقا محسن آزرمی هم انتظارش را داشت که قرآن چنین بکند ولی قرآن است دیگر...

در طی چند ماه، یک نفر و یک قرآن در مشهد مقدس با عنایت آقا علی بن موسی الرضا المرتضی حالا شده 5 مسجد و یک قرآن!

مگر می شود؟! با همین سرعت؟ با همین جدیدت؟ چشم بر هم که می زنی، می بینی کار فتح این مسجد تمام شد و سراغ مسجد بعدی رفتند! خستگی ناپذیر...

اما می دانی اگر از من بپرسی جوابم چیست؟! 

سوره عادیات بخوان! جوابش را مولا داده است....

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ
وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا ﴿١﴾ فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا ﴿٢﴾ فَالْمُغِیرَاتِ صُبْحًا ﴿٣﴾ فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا ﴿٤﴾ فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا ﴿٥﴾ إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ﴿٦﴾ وَإِنَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِکَ لَشَهِیدٌ ﴿٧﴾ وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ ﴿٨﴾ أَفَلَا یَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ ﴿٩﴾ وَحُصِّلَ مَا فِی الصُّدُورِ ﴿١٠﴾ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّخَبِیرٌ ﴿١١﴾

قسم به اسبانی که نفس نفس زنان می تازند.... قسم به اسبانی که با کوبیده شدن سم هایشان به زمین جرقه زده می شود... و قسم به سوارانی که هنگام صبح، غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند.... و در اثر حمله شان گرد و غبار به آسمان بلند می شود... و ناگهان در میان وسط جمع آنها(دشمنان) درمی آیند....

این قصه مولا امیرالمومنین است...

خیلی وقت بود که دوست داشتم بنویسم ولی دیدم امروز دقیقا همان روز است...

اینکه مجمع مساجد تدبر محور توانسته است با این سرعت و با این قدرت قرآن را نشر بدهد، یک عملیات عادیاتی می خواسته است...

حتما شخصی عادیات وار در مشهد مقدس عمل کرده است که در عرض چند ماه این جمع به این گسترش رسیده و ان شاء الله با عظمت تر و با شکوه تر خواهد شد....

عادیاتی زندگی کردن آسان نیست... عادیاتی زندگی کردن یعنی مثل امام علی بن ابی طالب علیه السلام زندگی کردن

عادیاتی زندگی کردن یعنی عملیاتی بودن.... منفعل و بیکار ننشستن.... عادیاتی زندگی کردن یعنی هنوز در کاری هستی و کار بعدی را در همین حین شروع می کنی و کار قبلی تمام می شود و به سراغ کار بعدی بعدی می روی و کار بعدی تمام می شود و به سراغ کار بعدی بعدی بعدی می روی....

فاذا فرغت فانصب و الی ربک فرغب (سوره انشراح)

کسی که عادیاتی زندگی کند می شود رفیق امیرالمومنین 

آن وقت است که تازه ذره‌ای از امیرالمومنین را می شناسی و می گویی:
ها عَلیٌّ بَشَرٌ َکْیَف بَشَر
رَبُّهُ فیه تَجَلّی‏ و ظَهَر

آن وقت که تازه اندکی می فهمی امیرالمومنین چگونه زندگی کرده است.

اگر این نباشی، می شوی همانی که حق تعالی فرمود: إنّ الإنسان لربه لکنود..... انسانی کند که حتی خودش هم بر آن گواه است.... و إنه علی ذلک لشهید....

کسی که اینگونه باشد یعنی اصلا متوجه نیست که قیامت و قبری هست؛ اصلا حواسش نیست که هرچیزی که در سینه اش باشد، اعم از تصمیم های انجام نشده، نیّاتِ افعال او، درصد خلوص کارهایش و... در قیامت آشکار می شود.... أفلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور و حصل ما فی الصدور؟

او کسی است که خبیر بودن خدا را فراموش کرده است.... إن ربهم بهم یومئذ لخبیر....

 

و اما نه! این کافی نیست... کار که فقط برای ایران نمی شود! باید یکی رَود و با قدرت این پرچمِ حیات را به کشورهای دیگر برساند.... افراد زیادی منتظر این نور هستند...

إن شاء الله ما از آن کسانی باشیم که پرچم قرآن را در انتهای افق نصب می کنند و خداوند ما را لایق و شایسته قرآن و وسیله انتشار آن قرار دهد....

ان شاءالله به زودی گسترش این جمع قرآنی در مشهد مقدس و سایر شهر های کشور اعم از اصفهان و سیستان و بلوچستان و قم و حتی بلاد تونس، لبنان، سوریه، عراق و فسلطین و.... 

تا باشد آن روزی که به حضرت حجت عج عرضه شود و رضایت تام ایشان را برانگیزد....

والسلام....
سیزدهم ماه رجب سال 1443

بعد از ظهر ولادت مولا امیرالمومنین

 

پی نوشت: عکس از نوجوانان مجمع مساجد تدبر محور مشهد 22 بهمن 1400

۰ نظر
گجله گمنام

چرا قرآن؟!/../ علی طاهری

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم عجل لولیک الفرج

امیرالمومنین علی علیه السلام:
وَ عَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ وَ النُّورُ الْمُبِینُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّیُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ؛ لَا یَعْوَجُّ فَیُقَامَ وَ لَا یَزِیغُ فَیُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ؛ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ.
کتاب خدا را محکم بگیرید؛ چرا که رشته اى است مستحکم و نورى است آشکار، شفابخش و پر منفعت و سیراب کننده و فرو نشاننده عطش [تشنگانِ حقّ]، حافظ تمسّک جویان و سبب نجات کسانى است که به دامنش چنگ مى زنند، کژى در آن راه ندارد تا آن را راست کنند و هرگز خطا نمى کند تا به راه حقّش بازگردانند، خواندن و شنیدنِ مکرّرش موجب کهنگى آن نمى گردد، آن کس که با قرآن سخن بگوید، راست مى گوید، و آن کس که به آن عمل کند پیشى مى گیرد. خطبه 156

رفقا حتما همتون این آیه رو شنیدید که: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا

تاحالا دقت کرده بودید اصلا معنی حبل الله چیه ؟

طناب خدا؟!!

اصلا طناب خدا چی هست که باید بهش چنگ زد و تفرقه نکرد؟

یا یه سوال دیگه

اصلا چرا باید قرآن بخونیم؟ اجباری هست؟ یا فقط یک کاری مستحبیه؟ ضرورتش چیه؟ اصلا چرا؟!

من جواب این دوتا سوالم رو توی کلام آقا گرفتم

(وعلیکم بکتاب الله) توی عربی هر جا (علی) با یه ضمیر بعدش میاد یعنی اینکه واجب است برای...

مثل اینکه توی قرآن داریم: کُتِبَ علیکم الصیام (بر شما روزه واجب شد)

وعلیکم بکتاب الله ، برشما واجب است کتاب خدا!

داداش امیرالمومنین میگه واجبه هااا

یا حداقل حداقل دیگه داره می گه حتما باید بهش توجه کنی!

خیییلی حرفه! برشما واجب است کتاب خدا.

یعنی داداش گلم اگه قرآن نمی خونی و توجهی نداری یعنی....

 

(فإنه حبل الله المتین)

چرا که او قطعا طناب متین خداست.

(إنه) آورده ها یعنی قطعا

حبل الله هم یعنی قرآن؛ توی خود قرآن گفته شده که به قرآن چنگ بزنید و ازش دور نشید و تفرقه نکنید.

واعتصموا بحبل الله...

شوخی نیستاا

توی اون دنیا معیار به کنکور و درس و مدرسه و بازی و فوتبال و اینا نیست.

چقدر قرآن فهمیدی و عمل کردی؟

والله که همینه

 

حواسمون چقدر جَمعه رفقا؟!!

 

داداش کوچیک همتون

علی طاهری

یاعلی علیه السلام

۰ نظر
گجله گمنام

غیرت!/../ علی طاهری

شهید علی لندی

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج


غیرت!
گزینه ای که اگر در هر کسی فعال بود، او را از بقیه تمایز می دهد.
رجل یسعی غیرت داشت.
تا که فهمید پیامبران با مردمِ مسرف در حال مجادله هستند سریع خودش را رساند و از رُسُل حمایت کرد...

وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَى قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴿۲۰﴾
مردی (با ایمان) از نقطه دور دست شهر با شتاب فرا رسید، گفت: ای قوم من! از فرستادگان خدا پیروی کنید. (۲۰)
اتَّبِعُوا مَنْ لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۲۱﴾
از کسانی پیروی کنید که از شما اجری نمی‏خواهند و خود هدایت یافته‏ اند. (۲۱)
وَمَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۲﴾
من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است ؟ و همگی به سوی او بازگشت می‏کنید. (۲۲)
أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلَا یُنْقِذُونِ ﴿۲۳﴾
آیا غیر از او معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانی به من برساند شفاعت آنها کمترین فایده‏ ای برای من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد. (۲۳)
إِنِّی إِذًا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿۲۴﴾
اگر چنین کنم من در گمراهی آشکاری خواهم بود. (۲۴)
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿۲۵﴾
(به همین دلیل) من به پروردگارتان ایمان آوردم، به سخنان من گوش فرا دهید. (۲۵)
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ﴿۲۶﴾
(سرانجام او را شهید کردند و) به او گفته شد وارد بهشت شو گفت ایکاش قوم من می‏دانستند. (۲۶)
بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ ﴿۲۷﴾
که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است. (۲۷)

آخر سر هم رجل یسعی را شهید کردند... اصلا رمز شهادت همین است، حالا چه در میان شهر و در مجادله با کفار و چه در میان کوچه پس کوچه ها و ساختمان ها در نجات دادن اشخاص از حریق...
چه زیبا گفتند که شهادت را نه در جنگ، که در مبارزه می دهند...

غیرت انسان را از جا می کند، در هر عرصه ای که باشد....
حالا برادر بگو ببینم غیرت تو نسبت به قرآنی که در دست داری چقدر است؟!...

اللهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر
گجله گمنام

غفلت!/../ علی طاهری

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

غفلت عجب مسئله عجیبی است‌. آرام آرام وارد تو می شود طوری که اصلا متوجه آن نمی شوی.

وارد حرم امام می شوی اما اصلا متوجه نیستی که کجا هستی، در حضور امامی....

امام قبری داخل چند میله آهنی نیست، امام حضور دارد. از همه ما بهتر می بیند و می شنود و از همه ما زنده تر است ‌...

کمی سطح غفلت بالاتر می رود و تو امام زمان (عج) را می بینی ولی باز هم نمی فهمی... می گوید این کار را بکن اما چون با میل تو سازگار نیست، در روی او می ایستی و می گویی نه! نمی خواهم...

این امری دور از دسترس نیست، همین نزدیکی هاست...

غفلت کاری می کند که ناگهان می بینی تو مرجع تقلید هستی و کلام شیطان را تکرار می کنی...

غفلت مسئله عجیبی است...

زبیر را، زبیری که اگر می گفتی ۳ نفر از اصحاب خاصه امیرالمومنین (ع) را نام ببر، او قطعا یکی از آنها بود، تبدیل کرد به زبیری که در مقابل او، در مقابل مولایش در جنگ جمل شمشیر می کشد و قصد جان او را می کند.

او که زبیر بود، تکلیف من و تو که مشخص است‌‌‌...

حواست را جمع کن که چه کاری انجام می دهی...

اللهم اذهبنا من هذه الحیاه، مع ولایت امیرالمومنین (ع)

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته مسجد گوهر شاد (شام عید غدیر) ۱۴۰۰.۵.۷

۱ نظر
گجله گمنام

شرط شهید شدن/../ علی طاهری

بسم اللّه الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللهم عجل لولیک فرج

باید مطمئن بود، باید مطمئن شد...
باید کاری کرد تا خداوند از ما راضی باشد...
باید وارد محفل بندگان خدا شد...
باید عبد شویم...
آن وقت است که شهید می شوی... تا وقتی که عبد خدا نباشی، هیچگاه شهید نخواهی شد... تا وقتی به خداوند مطمئن نباشی و همه امورت را به او واگذار نکرده باشی، شهید نخواهی شد... تا زمانی که با هر خوشی و ناخوشی بهم بریزی عبد نخواهی شد... عبد با هر اتفاقی که برایش می‌افتد، آشفته نمی شود... عبد وقتی که به او پولی برسد از خود بی خود نمی شود و یا زمانی که زندگی اش سخت شود، کفر خدا را نمی گوید که او برای من بد خواسته است... برای او هیچ‌گاه این امتحان سخت نخواهد بود و همیشه رو سفید بیرون می آید... عبد یتیم نواز است و مردم را به یاری مسکین دعوت می‌کند. علاقه خاصی هم به مال ندارد... هر کاری را برای به دست آوردن مال انجام نمی‌دهد... عبد از سرنوشت عاد و ثمود و فرعون عبرت می گیرد و طغیان نمی کند... عبد چارچوبی دارد... عبد بیرون از آن چارچوب حرکت نمی‌کند، عبد برای کارهایش سنگ چینی دارد و مشخص کرده و می داند که چه کاری را باید انجام دهد و چه کاری باعث خروجش از چارچوب می‌شود. عبد، ذی حجر است... کسی که چارچوبی برای خودش داشته باشد، کلام خدا را خوب می فهمد... دیگر وقتی خداوند قسمی نازل کند، لازم نیست که برای ذی حجر  توضیح بدهد این قسم چه بود و برای چه حرفی گفته شد... ذی حجر خودش این را خوب می فهمد... ذی حجر مانند کسانی نیست که برای رسیدن به مال و منال هر کاری را انجام می دهند.... مال یتیم بخورد یا که مسکین را اذیت کند؛ او هر کاری که برایش مقدّر باشد را انجام نمی‌دهد چراکه چارچوبی برای خودش دارد... ذی حجر چارچوبش را براساس خداوند بسته است... هر کجا که خداوند راضی است درون چارچوب و خط قرمز او قرار دارد و هر کجا که خداوند غضبناک می شود، بیرون سنگ چین و چارچوب او قرارداد... او هرگز در مسیر ناراحتی خدا قدم بر نمی دارد چراکه به او مطمئن است؛ در روزی که هیچ کس مانند خداوند گناهانکاران را عذاب نمی کند، او هیچگاه وارد جهنم نخواهد شد...
برای شهید شدن باید چارچوب داشت، باید به خدا مطمئن بود... 
آن وقت است که خداوند وارد بهشت برّینش می کند...
ذی حجر یا که عبد و شهید فرقی ندارند...
فقط باید حواست را جمع کنی که خداوند در کمینگاه است و تنها کافی است تو از چارچوب عقل خارج شوی...
ذی حجر شدن سخت نیست، کافی است چارچوبی را که خدا برای ما چیده است را تعیین کنی و فقط در آن چارچوب اعمالت را انجام بدهی... حواست باشد که تا دیر نشده حرکت کنی وگرنه به زودی زمین تکه تکه خواهد شد و فرشتگان برای حساب و کتاب به سراغت می آیند و آن وقت است که می گویی ای کاش حرکتی کرده بودم... در آن زمان این کلام هیچ سودی برای تو نخواهد داشت...
شرط شهید شدن، ذی حجر بودن است و شرط ذی حجر بودن، در چارچوب خدا حرکت کردن است...
والسلام
علی طاهری ۱۳۹۹/۱۱/۲۱

​​​​​​نسأل اللّه منازل الذّی حجریّون

 

پ ن: البته این متن در دهه فجر نوشته شد ولی متاسفانه الان روی وبلاگ قرار گرفت.

۱ نظر
گجله گمنام

نگاهی به دسته دوم سوره مبارکه مدثر آیات ۱۱ تا ۳۱/../ علی طاهری

بسم اللّه الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللهم عجل لولیک الفرج

اکثر نویسندگان هرگاه می خواهند درباره دسته دوم آیات سوره مبارکه صحبتی به میان آورند، داستان ولید ابن مغیره را وسط می کشند که البته در حقیقت هم این آیات درباره وی نازل شده اما این حقیر می خواهد امروز این آیات را به شکلی متفاوت تر بیان کند بطوری که تا حد امکان داستان خود شخص ولید و خباثت ورزی هایش به میان نیاید و پیگیری داستان را به خوانندگان محترم متن زیر می سپارم.
بسم اللّه/../ کفار همه تنها هستند، نه اینکه بگوییم هر جبهه تنهاست، نخیر؛ هر فردی که در شبهه جریان باطل قرار دارد تنهاست. هیچ کافری برای رضای خداوند کار نمی کند که بخواهد به کمک دیگر کفار رود. اگر هم دور همدیگر جمع می شوند، فقط و فقط بخاطر منافعشان است. همان جمله معروف مستشار انگلیسی که به همکارش گفت:« انگلیس دوست و دشمن ندارد، بریتانیا فقط منافع دارد.» این منفعت کفار است که آنها را دور هم جمع کرده و هرگاه باهم به تفاهم نرسند، باهمدیگر جنگ نیز خواهند کرد. حتی منظور از این منفعت، منفعت کشوری نیست، هرکسی که وارد جریان کفر شده بخاطر منفعت خودش وارد شده است و هرگاه منفعتش اقتضا کند از جریانی به جریان دیگر منتقل می شود و حتی گاهی منفعتش در ورود به جامعه مسلمین خلاصه می‌شود که در این مواقع نام ایشان از کافر به منافق تغییر پیدا می‌کند. او تنها خلق شده، تنها زندگی می‌کند و تنها خواهد مرد‌...
او فقط با منفعت و نفسش زندگی می‌کند...
دسته ای از کفار مال و دارایی‌ای بسیار گسترده دارند، دوستان و آشنایان و فرزندانی بسیار؛ همچنین دارای تجهیزاتی کثیر هستند؛ لکن این کافر نمی‌تواند دست از طمع خود بردارد.کافر می خواهد که اموالش هرچه بیشتر زیاد بشود و طمع او تَه ندارد...
اما او در هر صورتی به آیات خدا عنید است و با قرآن دشمنی می کند. خداوند به او نعمت هایی بسیار داده ولی دریغ از اندکی تفکر در او... برای او آیات الهی اهمیتی ندارد و بیشتر به ضررش است. او می‌خواهد اموالش زیاد شود ولی به هیچ عنوان آیات و نشانه های خدا را قبول ندارد و با آن دشمنی می‌کند. جایگاه او، کوهی است در جهنم که فقط از آن بالا و بالاتر می‌رود و هیچگاه تمام می‌شود، درست مثل طمع اش، طمع او نیز حد نداشت... هرچه به او می دادی باز بیشتر می خواست، پس عذابش هم باید مانند رفتارش باشد...
باید الی الأبد از کوهی بالا رود و هیچگاه تمام نشود.
او هرگاه با آیات الهی برخورد می کند، دوست ندارد که قبولشان کند زیرا که اصلا به این آیات عناد دارد...
عناد اینگونه بوجود می آید که فردی با خصوصیات مذکور، حقیقت را آشکارا می بینید ولی دلش نمی خواهد که آن را قبول کند زیرا به ضرر مادی اش تمام می شود... او کم کم به فکر دشمنی با این آیات می افتد... زیرا هر باری که این آیات تلاوت می شود جزء بر خسران دنیایی او افزوده نمی شود.... همچنین وجدانش را نیز نمی تواند آرام کند، این شخص بجای قبول کردن حق، سعی می کند که آن را از میان بردارد. او فکر می کند و اندازه‌گیری انجام می دهد؛ خاک بر سرش با این اندازه‌گیری ای کرده و بازهم خاک بر سرش با این اندازه‌گیری ای کرده است... او اندازه‌گیری کرده و شرایط را سنجیده که چگونه با دین خدا مقابله داشته باشد... بعد نگاهی می اندازد و نسبت به دین خدا چهره اش را درهم می کشد... عجولانه تصمیم می گیرد که چه کند... او به حق پشت می کند و در تصمیمش فقط خودش را می بیند... ابراز می کند و می گوید که این آیات چیزی جز سحر و جادوای نیست که اثر می کند و این آیات بجز گفتار بشر مال کس دیگری نمی تواند باشد... البته که انصافا سخن دقیقی برای تخریب اسلام می زند... هیچ چیز دیگری نمی توانست بگوید... دیگر کافران می بینند که وقتی یک نفر در خانواده ای مسلمان می شود، چه آشوبی در آن خانه و خانواده اتفاق می افتد و بیشتر به حرف وی اعتقاد پیدا می کنند که این آیات سحر و جادوای بیش نیست...
این فرد بزودی وارد سقر می شود...
ما درک درستی از سقر نداریم ولی آنچه که می دانیم تنها به آتشی خلاصه می شود که چیزی باقی نمی گذارد و هیچ چیزی را رها نمی کند. پوست بشر را سیاه می کند و در آنجا ۱۹ فرشته وجود دارد...
ماموران دوزخ فقط فرشتگان هستند و اینکه خداوند تعداد آنان را نیز به میان آورده، فقط به دلیل فتنه انداختن درون اهل کتاب بوده که ایشان در کتب خود این عدد را داشته اند. اهل کتاب می دانستند که اگر کتابی از کسی بیاید و در آن گفته شود که در سقر ۱۹ ملک عذاب وجود دارد، این کتاب قطعا از بشر نیست و از طرف خداوند تبارک و تعالی نازل شده است؛ این عدد در سوره وارد شد تا اهل کتاب بفهمند که این کتاب نه سحر است و نه جادو و تنها از طرف خداوند و به وسیله رسولش نازل شده و باید به این کتاب ایمان بیاورند و هم اینکه به ایمان مسلمین اضافه شود که قطعا این کتاب از اللّه است و نشانه اش همین بس که این عدد در کتب اهل کتاب نیز وارد شده است؛ این عدد باعث شد تا اهل کتاب و مؤمنین تردیدات خود را نسبت به قرآن کنار بگذارند. حال کافران و بیمارانی که به هیچ وجه نمی خواهند به آیات الهی ایمان بیاورند، می نشینند و می گویند که اصلا خدا برای چه این عدد را گفته است؟ ماذا أراد اللّه بهذا مثلا؟ حتی منافقین نیز در این فتنه خود را نشان می دهند چرا که دقیقا در وسط مسلمین می پرسند که چرا خداوند چنین حرفی زده؟ و به تعبیری دم خروس بیرون می زند. خداوند هرکس را که بخواهد گمراه می کند و هرکسی را هم که بخواهد هدایت می کند...
و این جز تذکره ای برای انسان ها نیست...
والسلام علیکم
علی طاهری ۱۱و۱۳ / ۱۱ / ۱۳۹۹
۱۶ و ۱۸ جمادی الثانی ۱۴۴۲

نسأل اللّه منازل الشهداء

عجل لولیک فرج

۱ نظر
گجله گمنام