‌‍ ‍ ‍بسم الله الرحمن الرحیم


*بیست و پنجم  ربیع الثانى

*کناره گیری  معاویة بن یزید خود از خلافت

هنگامى که یزید بن معاویه در 14 ربیع الاول سال 64 ه‍ به درکات جحیم شتافت ، فرزندش معاویه به جاى وى نشست . او پس از چهل روز در 25 ربیع الثانى بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و اعمال پدران خود را یاد کرد، و بر جد و پدر خود لعنت کرد و از افعال ایشان تبرى جست و گریه شدیدى نمود، و آنگاه خود را زا خلافت خلع نمود.

مروان بن حکم لعنت الله علیه از پاى منبر برخاست و گفت : الحال که طالب خلافت نیستى پس امر خلافت را به سویى بیفکن . معاویه بن یزید گفت : من حلاوت خلافت را نچشیدم ، چگونه راضى شوم که سختی های آن را بچشم . به هر صورت در خانه نشست و مشغول گریه شد و 25 یا 40 روز بعد از این واقعه فوت کرد و به قولى او را مسموم کردند. پس از او خلافت اولاد ابوسفیان تمام شد و به مروان و آل او منتقل شد.


آخرین روز  ربیع الثانى

مرگ خالد بن ولید

در روز آخر ربیع الثانى خالد بن ولید بن مغیره مخزومى به اسفل السافلین جهنم شتافت. او 20 سال بعد از بعثت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در اواخر زندگانى آن حضرت ، به همراه عمرو عاص به ظاهر اسلام را قبول کرد. ابوبکر او را حاکم شام کرد، و عمر او را عزل کرد. پس از مدتى در شهر حمص مردو در همانجا مدفون شد.

در مواردى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از کارهاى خالد بیزارى جستند. او بدون اجازه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بنى جذیمه را به قتل رساند و عده اى را اسیر کرد و گفت : ((هر کس اسیرى در دست دارد او را بکشد)). مهاجر و انصار اسرار را نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرستادند و آن حضرت دستان مبارک را بلند کرد و دوبار فرمود: ((خدایا من بیزارى مى جویم به سوى تو از کارى که خالد کرده است.

روزی خالد  به عمار ناسزا گفت . پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمودند: ((هر کس عمار را سب کند خداوند او را سب مى کند.

او به دستور یکی از مخالفین، خواست امیرالمؤمنین (علیه السلام ) را به شهادت برساند، ولى قبل از هر اقدامى آن حضرت متوجه شدند، و با دو انگشت گلوى خالد را آن چنان فشار دادند که خالد نعره کشید و مردم فرار کردند و خالد لباسش را نجس کرد. آنگاه گفت : دیگران  مرا به این کار امر کرده اند.

همچنین خالد بن ولید، مالک بن نویره (رحمه الله ) را با عده زیادى از قبیله او به جرم بیعت نکردن با ابوبکر کشت

در مورد دیگرى هنگامى که ابوبکر او را به سوى قبیله بنى سلیم فرستاد، عده ای از مردان قبیله را در محلى جمع کرد و آنان را با آتش سوزانید.